کلوب قهرمانان تنیس

کلوب قهرمانان تنیس

وبلاگی در مورد قهرمانان تنیس و رمان های آن
کلوب قهرمانان تنیس

کلوب قهرمانان تنیس

وبلاگی در مورد قهرمانان تنیس و رمان های آن

رمان (یکی فراتر از من )قسمت اول

رمان یکی فراتر از من 



ROMAN 






شخصیت ها 

اعضای تیم سیگاکو 

+

ریوا 

و دوست صمیمیش

لیسا

برای خواندن قسمت اول ادامه مطلب 

 صبح با صدای زنگ موبایلم ک برای مدرسه تنظیمش کرده بودم از خواب بلند شدم 

تابستان تموم شده بود 

و بالاخره اولین روز مدرسه 

مدرسه رو دو س داشتم برعکس همه 

بعد از خوردن صبحونه ب تزوکا زنگ زدم میدونستم الان دیگه از خونه بیرون اومده 

-الو

-سلام فوجی

-سلام من حاضرم

-پس 5 دقیقه دیگه جلو در باش

-باشه فعلا 

-فعلا 

تلفن رو قطع کردم و سعی کردم ارامش بگیرم از همه چیز 

بعدم کفش هامو پوشیدمواز در زدم بیرون وایسادم تا تزوکا اومد بعد از سلام در مورد تمرینات تنیس ازش پرسیدم خونسرد جواب داد ک عین همیشه پابرجاست 

ولی با این تفاوت ک امروز قراره فرد جدیدی بهمون اضافه بشه از مدرسه کولامپو فرانسه (مدرسه ای ک تنیسش زبان زده ) ک حالا ب ژاپن اومده با اومدن اسم مدرسش واقعا جا خوردم 

وقتی رسیدیم ب مدرسه خوش و بشی با بچه ها کردم ک متوجه یه پسر سال دومی با یک دختر همسن خودش شدم ک احتمالا تازه ب اینجا اومده بودن 

*****************************************************************************************************************

ریوما :

داشتم به حرفای بچه ها گوش میدادم و نوشیدنیمو نوش جان میکردم ک مومو یک دفعه پرید سمت و منو و اشاره به اون طرف حیاط کرد نگاهی به اون طرف کردمو متوجه دوتا تازه وارد شدم 

مومو :دید شون سال دومی از مدرسه کولامپو تازه پسره میخواد تو تیم بازی کنه به در خواست خانوم روزاکی 

جزو بازیکنای اصلی میشه اگه حداقل دوتا مونو ببره البته نمیتونه 

با خونسردی تمام گفتم ک چی 

مومو جان :برات مهم نیست 

- برا من فقط این مهم ک الکی تو داری فکر میکنی به چیزای بیخود و الان زنگ کلاس رو میزنن 

مومو جان :تو دیگه کی هستی پسر فک کن دوتامونو ببره 

- برام مهم نیس

مومو جان دیه بیخیال شد 

کلاس ک تموم شد مومو صدام زد همه عضو اصلی های سیگاکو وایساده بودن وقتی رسیدم تزوکا رو عصبی دیدم چشمش ک ب من خورد با حالت تندی گفت تو و اویشی با تازه وارد بازی میکنین 

همه چشماشون گرد شد ایجی گفت میخوای ببکشیش 

تزوکا گفت خوشم نمیاد اون عضو اصلی سیگاکو باشه و رفت 

فوجی خونسرد گفت از بچه های مدرسه کولامپو خوشش نمیاد 

و اونم رفت زنگ رو زدن و کلاس بعد شروع شد 

واقعا زبان کسل کننده بود بعد از یه چرت حصابی سر کلاس پاشدم و دیدم کلا س تموم شده میخواستم برم بیرون ک  متوجه دختر تازه وارده شدم ک چقدر راحت بلند بلند میخنده ولی پسره ک خیلی مغرور هم ب نظر میرسد تو فکر بود بیخیال شدم و رفتم بیرون تا اومدم از کلاس بیام بیرون تزوکا اشاره کرد ک به پسره بگم بیاد واسه اولین امتحانش 

رفتم سر میزش و گفتم :هی تو 

سرش رو بلند کرد و گفت :چیه 

- تو میخوای تو تیم سیگاکو باشی ؟

پسره :مشکلیه ؟؟

- ن فقط بیا پایین تا امتحان بدی 

خیلی خونسرد پاشد و دنبالم اومد ب زمین ک رسیدیم متوجه شدم اول خودم باید بازی کنم 

.....

برای قسمت بعد منتظر باشین 

نظرم بدین مرسی




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.